eXTReMe Tracker

۲۱ مهر، ۱۳۹۶

پایه های محکم

شاید درست ساختن زیربنا خیلی زمان بر باشد و حرکت را در ابتدا کند بکند ولی هرچه زمان می گذرد احساس آرامش و اطمینانی که با خود می آورد سرعت را بالا می برد.

ساختن روی پایه های سست خیلی مشکل هست. وقتی که بالا می روی می لرزی

دروغ های کوچک یکی از دلایل سستی پایه ها هست. 
یکی دیگه از عوامل سستی پایه ها رفتن به پله بالاتر هست بدون سفت کردن پله قبلی. یعنی هنوز کاری را کامل یاد نگرفتی و می خواهی بروی مرحله بعد 

۲۵ شهریور، ۱۳۹۶

دور دور

 یه زمانی بود که فکر می کردم مرگ خیلی نزدیکه در حالیکه در ظاهر از آن دورتر بودم. ولی الان یک حس بیگانگی نسبت بهش دارم. کمتر بهش فکر میکنم. انگار که دور دور هست ولی در واقعیت بهش نزدیکتر هستم.
دچار روزمرگی شدم. باید به سنگ نگاه کرد به خاک به ابر به مورچه. ...


۰۸ مرداد، ۱۳۹۶

یک تحلیل نژادی

 تفکیک خصوصیات ژنتیکی از خصوصیات اکتسابی افراد مشکل است. دشواری این مسئله وقتی دو چندان می شود که می خواهی رفتار یک قوم خاص رو بررسی کنی. افراد قوم خیلی از خصوصیات خودشون رو از ژنتیک به ارث می برند و بقیه رو از محیط کسب می کنند. که افراد یک قوم مشترکات زیادی در هر دو مورد دارند. یعنی هم از لحاض ژنتیکی شبیه هستند و هم به این دلیل که تقریبا در یک محیط رشد کرده انددر معرض اتفاقات یکسان بوده اند. 
مثلا افراد هم سن من که در ایران بوده اند همه کم یا زیاد جنگ رو تجربه کرده اند و با فردی که توی کره جنوبی رشد کرده است عکس العمل های متفاوتی به محرک های محیطی نشان می دهد.
حالا چرا این رو گفتم؟ من به تاریخ علاقه دارم. همیشه توی کتاب ها تاریخی روی این موضوع تاکید می شود که ایرانی ها  در تمامی دوران تاریخی این خصوصیت را داشته اند که فرهنگ خود را با اقوام مهاجم تحمیل کرده اند. این استدلال برای سلوکیان که جانشینان اسکندر بوده اند به کار می رود تا اعراب، مغول ها و حتی اقوام ترک.  ولی نگاه ما در مورد کشورهای دیگر اینگونه نیست. مثلا مصر که تمدنی باستانی بوده هر زمان که در تسخیر قوم دیگری در آمده، فرهنگ آن کشور غالب شده. یکی دیگر از استدلال هایی که در این زمینه استفاده می شود این هست که ایران هیچ زمانی مستعمره نبوده. مثلا هند مستعمره بوده و یا کشورهای آفریقایی ولی ایران هیچ وقت مستعمره نبوده.

البته من روی مورد آخر هنوز شک دارم. شرایط ما در دوره قاجار و یا حتی دوره پهلوی فرقی با مستعمره ندارد. در زمان قاجار که تمامی منابع ما توسط کشورهای اورپایی به تاراج می رفت و در زمان جنگ های جهانی هم تمامی غلات ایران برای متفقین مصرف شد وحتی انگلیس ها شاه ما را به راحتی تبعید و ولیعهد رو جای اون نشاندند. پس فرق چندانی با مسعمره نداشتیم.  فقط اگر مستعمره کامل بودیم الان یه زبان انگلیسی، فرانسه و یا ایتالیایی بلد بودیم.

بگذریم، برگردیم به اصل مطلب. اگر اینکه عکس العمل افراد مخلف به محرک های محیطی متفاوت هست و برگرفته از ژن و محیط بزرگ شدن است را امری تایید شده بپنداریم سوالی که مطرح می شود این است که آیا می شود عکس العمل افراد را با  توجه به قومیت، ملیت و محل زندگی حدس پیشبینی کرد؟ توی زمان ما قومیت و ملیت هنوز توی دنیا از بین نرفته است، پون زمانی که ما رشد می کردیم هنوز وسایل ارتباط جمعی همه گیر نشده بود و هنوز هم مکانهای بکری توی دنیا وجود دارند که تحت تاثیر جهانی شدن قرار نگرفته اند ولی در آینده ای کوتاه، شاید کمتر از 100 سال، دیگه شاید مسئله قومیت به معنی امروزی مطرح نباشد و جای خود را به طبقه فرهنگی ویا شغلی بدهد. مثلا گروه وکیل ها و یا معلمان. 

حالا تحیل من از ایرانی ها چیست؟ یک موردی که به نظر من خیلی در ایرانی ها بارز هست این هست که با وارد شدن به یه سیستم اولین کاری که قصد دارند انجام دهند این است که سیستم را عوض کنند. مهم نیست این سیستم حکومت ایران است، یا آمریکا یا ناسا و یا شهرداری آمستردام. این توی کار خیلی بارز هست. افرادی که از هند و پاگستان هستند اکثرا خصوصیت فرمانبری دارند. مهم هم نیست در چه رده ای باشند کلا جلوی مافوق خیلی فرمانبر هستند. و یا افرادی که از فیلیپین و یا چین هستند هیچ توجه ای به سیستم ندارند و فقط کاری که برایشان تعریف شده است را انجام می دهند حتی اگر کاری بی معنی باشد و علاقه ای به تغییر سیستم ندارند. برعکس ایرانی ها در اولین اقدام قصد دارند سیستم را عوض کنند. همواره از سیستم ایراد می گیرند و سعی در تغییر سیستم دارند.  حتی اگر سیستم بهترین سیستم موجود باشد. این تغییر از ساعت شروع کار شامل می شود تا نوع استفاده از ابزار. ایرانی ها قدرت بالایی در هضم کردن سیستم دارند. از یک سمت سیستم را به خودشون وابسطه می کنند و از طرف دیگر می خواهند سیستم را به سمتی که خودشون دوست دارند هدایت کنند.

با توجه به این خصوصیت کنترل کیفیت یکی از بهترین کارهایی هست که یک ایرانی می تواند انجام دهد. ما این توانایی را داریم که مو رو از ماست بیرون بکشیم. و پیدا کنیم که کار را چگونه نمی توان انجام داد. از طرف دیگر ضعف ما در این است که حوصله و انرژی راه اندازی آن سیستم بهینه ای که خود مدعی آن هستیم نیستیم که دلیل اصلی آن این است که وقتی خودمان طرح خودمان را در ذهنمان مرور می کنیم به طرح خودمان هم ایراد می گیریم و برای همین برای اجرای آن دیگر ذوق و شوق کافی نداریم.  به عبارت دیگه دید ما به اطراف ایده آلیستی هست نه عملگرایانه. 

۲۴ تیر، ۱۳۹۶

به خود بیا

صبر کن، یه نگاهی به پشت سرت بنداز ببین تا کجا آمدی. و به کجا داری می ری.
کم حرف بزن. مطمئن حرف بزن و از خودت کمتر بگو. از دیگران هم هیچی نگو. نسبت به اطرافت کمترین واکنش را نشان بده سعی کن دریافت کنی ولی برای دادن خروجی عجله نکن. بعضی وقتها اصلا لازم نیست خروجی داشته باشی.
آدمهایی که محرک های محیطی کمترین واکنش را نشان می دهند بیشترین ....! همین

۰۷ اسفند، ۱۳۹۵

بهادر 1

بهادر، تقریبا 10 سالی می شه که ندیدمش. خیلی با هم رفیق بودیم. دوران دانشجویی توی یه اتاق بودیم. جوری به هم نزدیک بودیم که بچه ها می گفتند هیچ کدومتون نمی تونین زن بگیرین چون زنهای شما به رفیقتون حسودی می کنند از بس با هم هستید. تا اینکه 10 سال پیش من آمدم اینجا و بهادر همونجا موند. الان 10 سال میشه ندیدمش. اوایل با تلفن زیاد با هم حرف می زدیم. ولی این اواخر به خاطر مشغله زیاد تماس ها کمتر شده بود. وقتی از هم دور می شی نقاط مشترک زندگی کم می شوند.

حالا آمده ام فرودگاه استقبالش. قرار هست که 2 هقته ای اینجا پیش ما بمونه. برای یک کنفرانس آمده. 

از پله ها که داشت می آمد پایین شناختمش. خیلی تغییر کرده بود ولی زیربنا همون بود. هنوز مثل قبل لاغر و ترکه ای بود. کمی موهاش سفید شده بود. عینک نداشت. حتما چشم هایش رو عمل کرده بود. به پایین پله ها که رسید رفتم جلو وبغلش کردم. هنوز همون عطر دوران دانشگاه رو می زد. وقتی بغلش کردم بوی عطر من رو برد به 15 سال پیش. بهادر خیلی خوشتیپ بود و جزو معدود دانشجوهایی بود که حواسش به لباس پوشیدنش و ظاهرش بود. همیشه لباس هاش اتو داشتند و بدنش بوی عطر می داد.

پروازهای خارجی که به شهر ما می آیند معمولا ساعت 10:30 شب می رسند. قسمت آخر پرواز از تورنتو و یا نونترال به شهر ما هست که خودش 3 ساعت هست و توی این پرواز چون پرواز داخلی حساب می شود غذا سرو نمی شود. برای همین فکر کردم شاید گرسنه باشد. توی راه جلوی یک ساندویچی وایستادیم تا یه چیزی بخوریم. نرفتیم رستوران چون فکر کردم حتما خسته هست و رستوران طول می کشد تا غذا را بیاورند. عوضش فردا صبح برای صبحانه می رویم یه جای خوب.
رفتیم داخل ساندویچی که سفارش بدیم. خودم یادمه اوایل که آمده بودم برام سخت بود که ساندویچ سفارش بدم چون کلی سوال در مورد نوع نون و موادی که می خواهی توش باشد ازت می پرسند که از بس زیاده می خواهی بگی بابا بی خیال یه چیزی بده بخورم. برای همین باهاش رفتم که کمکش کنم.
گفتم چی می خوری؟
گفت چی دارند. تو خودت معمولا چی می خوری؟
گفتم اون ساندویچشون خوبه می خواهی اون رو بگیریم؟
گفت می تونم فقط با سبزیجات بگیرم؟
وقتی داشت این حرف رو می زد یک کم معذب بود.
فهمیدمش. گفتم آره می شه.
رفتیم خونه. چمدونش رو باز کرد و یه بسته پسته و 2 تا زعفران آورده بود.
دیدم خسته است. جاش رو بهش نشون دادم و گفتم که دستشویی کجاست و رفتیم خوابیدیم.
...

۳۰ بهمن، ۱۳۹۵

لاتاری

هیچ وقت پول من رو قبول نمی کرد. می گفت پول زحمت کشی خودت هست. برای اینکه متقاعدش کنم گفتم که لاتاری بردم و دوست دارم یک بخشش رو به تو بدم. پول رو ریختم به حسابش ولی بعدها متوجه شدم که چون پول لاتاری رو حلال نمی دونیسته تمام اون پول رو داده به خیریه 
از اینکه اینقدر کم می شناختمش شرمنده شدم.

۲۰ دی، ۱۳۹۵

انسان متکلم، انسان تنها

انسان اولیه تکلم نداشت. آنها همدیگر را با نگاه کردن می فهمیدند. تا زمانی که انسانها از هم دور شدند. آنها دیگر قادر به ازتباط برقرار کردن و فهمیدن یکدیگر با نگاه کردن و احساس کردن نبودند. پس کلمات را اختراع کردند تا مقصود خود را برسانند.

صحبت کردن کافی بود تا زمانی که باز فاصله ها بیشتر شد. اینبار خط اختراع شد. باز دورتر شدند و پست ایجاد شد. دورتر و تلفن و دورتر و ایمیل و دورتر ...

دوری مادر ایجاد زبان است. تو هیچ وقت دیدی آدم سالم با خودش صحبت کند برای رساندن پیام خودش به خودش؟ نه چون خودش را کامل درک می کند در خودش زندگی می کند. وقتی از خودت دور می شی گاهی لازم است تا با خودت صحبت کنی تا به خودت برگردی. 

۱۰ آذر، ۱۳۹۵

فعلا تهران پایتخت است

فعلا تهران پایتخت است
خیلی وقتها بحثها به جایی می رسد که یکی از طرفین از این منطق استفاده می کند:
اگر فلان چیز رو دوست داری و یا مخالف فلان چیز هستی خوب برو فلان کشور زندگی کن.
این نوع استدلال فقط منحصر به ایرانی ها نیست خیلی افراد کشورهای دیگر هم استفاده می کنند. حتی در مناظره های انتخاباتی آمریکا هم بسیار پیش آمد که چون یکی از طرفین طرفدار ایده های سوسیالیتی بود محکوم می شد که برود و در فلان کشور اروپایی زندگی کند.
حالا من می خواهم این منطق را تعمیم بدهم به دو مسئله واقعی.
اتفاق اول: دو هفته پیش هوای تهران به حدی آلوده بود که کلیه مدارس تعطیل شدند. عده ای هم کارشان به بیمارستان کشید و یا فوت کردند. افراد و خبرگزاریهای بسیاری از آلودگی هوای تهران شکایت کردند و شروع به انتقاد کردند.
اتفاق دوم: چند روز پیش کاسترو فوت کرد و عده ای در رثا و عده ای در مذمت او سخنانی گفتند. و برخی معتقد بودند افرادی که در رثای او حرف می زنند باید یا به کوبا و یا به روسیه مهاجرت کنند.
حالا بیایید منطق بالا را روی این بحث پیاده کنیم:
تو به سرمایه داری اعتراض داری در کشور سرمایه داری زندگی نکن.
معادل: تو به آلودگی هوای تهران اعتراض داری تهران زندگی نکن
تو از درمان و آموزش رایگان کوبا حرف می زنی پس برو اونجا زندگی کن
معادل: تو عکس از طبیعت روستا می گذاری و یا از آب و هوای خوب و مردم با صفای آن صحبت می کنی پس برو روستا زندگی کن
تو در سیستم سرمایه داری زندگی می کنی پس ناخودآگاه مهره ای برای سیستم هستی پس به پیشرفت سیستم داری کمک می کنی پس از اون کشور برو
معادل: تو (فامیل تو) در تهران زندگی می کنی پس بطور طبیعی در تولید آلودگی و ترافیک تهران سهیم هستی پس از تهران برو
تو اصالتا در این کشوربه دنیا نیامدی و بلکه آن را انتخاب کردی پس در صورتی که بخشی از سیستم را نمی پسندی باید کشور دیگری را انتخاب کنی
معادل: بیش از نیمی از جمعیت تهران مهاجر هستند (خوشبینانه) که حداکثر یک نسل قبل از شهرها و یا روستا های دیگر مهاجرت کرده اند پس تهران را انتخاب کرده اند پس چنانچه با آلودگی هوای آن مشکل دارند باید شهر دیگری را برای زندگی انتخاب کنند.
کسی که عکس باغی در یک روستا را می گذارد به معنی آن نیست که مشکلات زندگی در روستا را انکار می کند.
اگر آب شرب مردم خوزستان آلوده است شاید تقصیر مردم خوزستان و یا سیاست استاندار آن نباشد. اگر مردم سیستان بلوچستان فقیر هستند شاید مقصر خود آنها نباشند. شاید این سیاست مداران کشور هستند که نفت خوزستان، زعفران خراسان، مس کرمان و ... را هزینه تهران می کنند تا خود که تهران نشین هستند آسوده باشند و بعد تو به نانوایی که از مشهد آمده تهران می گویی برو.


۱۱ مهر، ۱۳۹۵

غریب

حتی تنهایی هم پیشم نمانده. من ماندم غریب میان جمعیتی انبوه. حتی نمی گذارند که تنها باشم. 

حتی نمی گذارند فقیر باشم تا سختی گرسنه بودن را بچشم.

حتی نمی گذارند که بمیرم. قلبم را با دستگاه پمپ می کنند که مبادا بمیرم.


تفاوت

اختلاف را زمانی حس کردم که خود فروشی که زمانی بدترین فحش بود ارزش شد.  و من موندم و محصولی بی خریدار.

You have to sell yourself
Market yourself
...